دادخواهی امام حسن(ع) در دادگاه مهدی موعود(عج)
دادخواهی امام حسن(ع) در دادگاه مهدی موعود(عج)

امام صادق(ع) در ادامه ی سخنان امام حسن مجتبی(ع) در هنگام رجعت فرمودند:

«[ایشان می فرمایند]: وقتی من این را دیدم، از خانه بیرون آمدم، به مسجد جامع کوفه رفتم تا نماز بگزارم. بعد از نماز به منبر

رفتم و بعد از حمد و ثناى الهى گفتم: «اى مردم! اوضاع دنیا عوض شده و آثار دین از بین رفته، و بردبارى کم شده، امروز دیگر

از تحریکات شیطانى و حکم خائنین کسى آسایش ندارد.»

[...] اى مردم! به خدا قسم جدّم رحلت کرد و پدرم شهید شد و وسواس خنّاس در دل هاى مردم، تخم وسوسه پاشید و فتنه‏ جویان

براى ایجاد فتنه، عربده‏ها کشیدند و بر خلاف سنّت رفتار کردند.

[...] اى مردم! از خواب غفلت بیدار شوید و از تاریکى گمراهى که شما را احاطه کرده به درآیید. به خدایى که دانه را شکافت و

انسان را آفرید و رداى عظمت پوشانید، قسم یاد می کنم، [می بایست] جمعى از شما که دلهاى صاف، و نیت های خالص

دارند،(بدون اینکه آمیخته به نفاق و قصد جدایی باشند)، برخیزید و  با من بیعت کنید، تا من بتوانم با شمشیر قیام کنم و دشمن را در

تنگنا بیندازم و با نیزه ‏ها و اسب، لشکر آنها را از میان بردارم.

اى مردم! خدا شما را رحمت کند سخن بگوئید و بمن جواب بدهید!»

 

آنگاه امام حسن(ع) بیان می کنند:

«یا رسول اللَّه! مثل اینکه مهر سکوت به دهان آنها زده بودند؛ زیرا جز بیست نفر کسى دیگر به من جواب نداد!

آنها برخاستند و گفتند: اى پسر پیغمبر؛ ما با شمشیرهاى خود تا پاى جان براى نصرت تو ایستاده ‏ایم. فرمانبردار توییم و هر کارى

بکنى تصدیق می کنیم، هر امرى دارى بفرما!

من به چپ و راست خود نگاه کردم دیدم جز آن بیست نفر کسى دیگر نمانده است.

در آن هنگام پیش خود گفتم: من هم از جدّم پیروى می کنم. چرا که او، وقتى سى و نه نفر معتقد داشت، در پنهانى خدا را پرستش

نمود. وقتی خداوند او را به سنّ چهل سالگى رسانید، با جماعت بیشتر، امر خدا را آشکار کرد. اگر آن عدّه با من بودند، به بهترین

وجه در راه خدا جهاد می کردم.

آنگاه سر به آسمان برداشتم و عرضه داشتم:

خداوندا! من مردم را به راه راست دعوت کردم و از عذاب تو ترساندم و امر و نهى کردم؛ ولى آنها پاسخ مثبت به من ندادند و از

یارى من سر باز زدند. آنها از اجابت دعوت دعوت کننده به حق غافل بودند و از یارى او خوددارى کردند و در پیروى از او

کوتاهی نمودند و به کمک دشمنان او رفتند. پروردگارا! عذاب و بلاى خود را که بر ستمگران همیشه می فرستى، بر اینان نیز فرو

فرست.

 

این را گفتم و از منبر به زیر آمدم و از کوفه کوچ کردم و  رهسپار مدینه‏ شدم!

در کوفه دسته دسته مردم مى ‏آمدند و می گفتند:

معاویه دسته دسته سپاه خود را به شهر انبار و کوفه گسیل داشته و آنها هم دست به غارت و قتل مردم و زنان و اطفال آنها زدند؛

من هم به آنها فهماندم که وفا ندارند. لشکرى فراهم آوردم، و به آنها گفتم که شما به طرف معاویه خواهید رفت و پیمان و بیعت خود

را با من می شکنید،

و همان طور هم که گفته بودم، تحقق پذیرفت.


منبع: مجلسى، محمّد باقر، «مهدى موعود» (ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، تهران، چاپ بیست و هشتم، 1378، صص 1171- 1173؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.


[ 8 / 1 / 1394 ] [ 15 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 1381 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )